سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و چون از صفین باز مى‏گشت ، به گورستان برون کوفه نگریست و فرمود : ] اى آرمیدگان خانه‏هاى هراسناک ، و محلتهاى تهى و گورهاى تاریک ، و اى غنودگان در خاک اى بى کسان ، اى تنها خفتگان اى وحشت زدگان شما پیش از ما رفتید و ما بى شماییم و به شما رسندگان . امّا خانه‏ها ، در آنها آرمیدند ، امّا زنان ، به زنى‏شان گزیدند . امّا مالها ، بخش گردیدند . خبر ما جز این نیست ، خبرى که نزد شماست چیست ؟ [ سپس به یاران خود نگریست و فرمود : ] اگر آنان را رخصت مى‏دادند که سخن گویند شما را خبر مى‏دادند که بهترین توشه‏ها پرهیزگارى است . [نهج البلاغه]
 
دوشنبه 91 اردیبهشت 4 , ساعت 10:8 عصر

 ایام شهادت بی بی دو عالم تسلیت باد.

پس از گذشت مدّتى از رحلت و شهادت جانگداز پیغمبر اسلام صلّلى اللّه علیه و آله، دخترش فاطمه زهراء سلام اللّه علیها چنین اظهار داشت: دلم تنگ شده است و آرزو دارم، که آواى اذان بلال اذان گوى پدرم را بشنوم.



و چون بلال متوجّه آرزوى حضرت زهراء سلام اللّه علیها شد، مشغول گفتن اذان گردید؛ و چون گفت: ((اللّه اکبر، اللّه اکبر)).
حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها به یاد خاطرات دوران پدرش افتاد؛ و نتوانست خود را کنترل نماید و با صداى بلند شروع به گریستن نمود.
تا آن که اذان بلال رسید به: ((اءشهد اءنّ محمّدا رسول اللّه))، که در این هنگام حضرت زهراء صیهه و فریادى کشید و با حالت بیهوشى بر صورت، روى زمین افتاد.
مردم گفتند: اى بلال! ساکت شو، چیزى نمانده است که دختر رسول اللّه صلّلى اللّه علیه و آله دار فانى را وداع گوید.
پس بلال ساکت شد و باقى مانده اذان را ادامه نداد.
و چون حضرت به هوش آمد در خواست ادامه اذان را داشت.
بلال قبول نکرد و گفت: اى سرور زنان! بر تو مى ترسم که مشکلى براى شما پیش آید،
به همین جهت حضرت از او گذشت کرد و ساکت ماند.
همچنین در روایتى دیگر، از امام علىّ علیه السلام آمده است که فرمود:
هر گاه فاطمه زهراء سلام اللّه علیها چشمش به لباس و پیراهن پدرش، رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله مى افتاد و یا آن را مى دید و مى بوئید، گریان مى شد و حالت بیهوشى به آن بانوى مجلّله دست مى داد.(1)



لیست کل یادداشت های این وبلاگ